باد سرخ، نوعی بیماری پوستی که به وسیلۀ میکروب استرپتوکک تولید می شود و از عوارض آن سرخی و تورم پوست بدن به ویژه گونه ها است، بادشنام، بادژ، بادرو، بادر، باد دژنام
باد سُرخ، نوعی بیماری پوستی که به وسیلۀ میکروب استرپتوکک تولید می شود و از عوارض آن سرخی و تورم پوست بدن به ویژه گونه ها است، بادِشنام، بادِژ، بادرو، بادَر، باد دِژنام
دهی از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند. دارای 107 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات، کنجد. شغل اهالی زراعت، قالیچه بافی، مالداری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند. دارای 107 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات، کنجد. شغل اهالی زراعت، قالیچه بافی، مالداری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی از دهستان عربخانه بخش شوسف شهرستان بیرجند. دارای 399تن سکنه است. آب از قنات است. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان عربخانه بخش شوسف شهرستان بیرجند. دارای 399تن سکنه است. آب از قنات است. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
آه سرد. نالۀ سرد: همان شهر ایرانش آمد بیاد همی برکشید از جگر سرد باد. فردوسی. چو گفتار موبد بیاد آمدش ز دل بر یکی سرد باد آمدش. فردوسی. چو از پندهای تو یاد آورم همی از جگر سرد باد آورم. فردوسی. برآرم سرد بادی زین دل ریش نمایم باد را حال دل خویش. (ویس و رامین). همه شهر با گریه و سرد باد خروشان گرفته قبای قباد. اسدی
آه سرد. نالۀ سرد: همان شهر ایرانش آمد بیاد همی برکشید از جگر سرد باد. فردوسی. چو گفتار موبد بیاد آمدش ز دل بر یکی سرد باد آمدش. فردوسی. چو از پندهای تو یاد آورم همی از جگر سرد باد آورم. فردوسی. برآرم سرد بادی زین دل ریش نمایم باد را حال دل خویش. (ویس و رامین). همه شهر با گریه و سرد باد خروشان گرفته قبای قباد. اسدی
جان فدا کردن. سر را تسلیم کردن: بهر عیسی جان سپارم سر دهم صد هزاران منتش بر جان نهم. مولوی. ، شروع کردن: دوباره گریه را سر داد، رها کردن و گذاشتن. (آنندراج). گذاشتن و رها کردن جانوران و غیره. (غیاث). یله کردن. رها کردن. ول کردن: دارید سر ای طایفه دستی بهم آرید ورنه سرتان دادم خیزید معافید. سنایی. عطار چو مرغ تست او را سرنتوانی ز آشیان داد. عطار. چون آدم را سر به این وحشت سرای دنیا در دادند. (مرصاد العباد). صبا ز لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را. حافظ. پروا نمیکنی و بهر کس که دل دهم چون بیندم بداغ تو سر میدهد مرا. بابافغانی. ، پس از مبادلۀ چیزی با چیزی مبلغی پرداختن تا قیمت آن دو چیز معادل شود. (یادداشت مؤلف) ، آتش دادن بندوق و توپ را. (غیاث). سردادن تفنگ خصوصاً، دمیدن افسون و مانند آن، تیز زدن و گوزیدن و بسبب اشتراک معانی قباحتی در این لفظ بهم رسیده. (آنندراج). - آب سر دادن، در تداول عامه، جاری ساختن آب. - امثال: پندش ده و پندش ده پند نپذیرفت سرش ده. گرگ را گرفتند پندش دهند، گفت سرم دهید که گله رفت
جان فدا کردن. سر را تسلیم کردن: بهر عیسی جان سپارم سر دهم صد هزاران منتش بر جان نهم. مولوی. ، شروع کردن: دوباره گریه را سر داد، رها کردن و گذاشتن. (آنندراج). گذاشتن و رها کردن جانوران و غیره. (غیاث). یله کردن. رها کردن. ول کردن: دارید سر ای طایفه دستی بهم آرید ورنه سرتان دادم خیزید معافید. سنایی. عطار چو مرغ تست او را سرنتوانی ز آشیان داد. عطار. چون آدم را سر به این وحشت سرای دنیا در دادند. (مرصاد العباد). صبا ز لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را. حافظ. پروا نمیکنی و بهر کس که دل دهم چون بیندم بداغ تو سر میدهد مرا. بابافغانی. ، پس از مبادلۀ چیزی با چیزی مبلغی پرداختن تا قیمت آن دو چیز معادل شود. (یادداشت مؤلف) ، آتش دادن بندوق و توپ را. (غیاث). سردادن تفنگ خصوصاً، دمیدن افسون و مانند آن، تیز زدن و گوزیدن و بسبب اشتراک معانی قباحتی در این لفظ بهم رسیده. (آنندراج). - آب سر دادن، در تداول عامه، جاری ساختن آب. - امثال: پندش ده و پندش ده پند نپذیرفت سرش ده. گرگ را گرفتند پندش دهند، گفت سرم دهید که گله رفت
بالای پیشانی، چه چکاد پیشانی را گویند. (برهان) (از آنندراج). تارک سر، چه چکاد بالای پیشانی و سرچکاد بالاتر از آن. (رشیدی). ام الرأس. (مهذب الاسماء). قمّه. (السامی) : دغ بود سرچکاد او چون طاس دیو را زو بود همیشه هراس. عمید لومکی (از رشیدی). رجوع به چکاد شود
بالای پیشانی، چه چکاد پیشانی را گویند. (برهان) (از آنندراج). تارک سر، چه چکاد بالای پیشانی و سرچکاد بالاتر از آن. (رشیدی). ام الرأس. (مهذب الاسماء). قِمّه. (السامی) : دغ بود سرچکاد او چون طاس دیو را زو بود همیشه هراس. عمید لومکی (از رشیدی). رجوع به چکاد شود
کنایه از بالین. (آنندراج). کنار قبر. کنار گور. سر گور: چون شمع سر خاک شود سایۀ یارم پیشانی خورشید شود شمع مزارم. ملا زمانی هروی (از آنندراج). به نگاهی دل سرگشتۀ ما را دریاب به چراغی سر خاک شهدا را دریاب. صائب. - سر خاک رفتن، برای فاتحه خواندن بر سر قبر مرده رفتن
کنایه از بالین. (آنندراج). کنار قبر. کنار گور. سر گور: چون شمع سر خاک شود سایۀ یارم پیشانی خورشید شود شمع مزارم. ملا زمانی هروی (از آنندراج). به نگاهی دل سرگشتۀ ما را دریاب به چراغی سر خاک شهدا را دریاب. صائب. - سر خاک رفتن، برای فاتحه خواندن بر سر قبر مرده رفتن
بیماریی است عفونی که علامت مشخص آن عفونی پوستی خیز دار سرخ رنگ در قسمتی از صورت (بخصوص در ناحیه بین زاویه داخلی چشم و بینی و لبها) میباشد. عامل مولد این مرض استرپتوکوک است که جزو باکتری های کروی گرم مثبت است و در زیر ذره بین بیشتر شکل زشته یا زنجیر را دارد. این میکروب در هوا و آب و خاک و همچنین روی پوست و مخاط دهان و حتی اثنا عشر انسان زندگی میکند و بمحض آنکه موقع مناسب یابد شروع به فعالیت و تولید نا خوشی مینماید. تب حاصل از آن ممکن است تا 40 و 41 درجه برسد حمره مبارکه باد مبارک باد دژنام باد سرخ
بیماریی است عفونی که علامت مشخص آن عفونی پوستی خیز دار سرخ رنگ در قسمتی از صورت (بخصوص در ناحیه بین زاویه داخلی چشم و بینی و لبها) میباشد. عامل مولد این مرض استرپتوکوک است که جزو باکتری های کروی گرم مثبت است و در زیر ذره بین بیشتر شکل زشته یا زنجیر را دارد. این میکروب در هوا و آب و خاک و همچنین روی پوست و مخاط دهان و حتی اثنا عشر انسان زندگی میکند و بمحض آنکه موقع مناسب یابد شروع به فعالیت و تولید نا خوشی مینماید. تب حاصل از آن ممکن است تا 40 و 41 درجه برسد حمره مبارکه باد مبارک باد دژنام باد سرخ