جدول جو
جدول جو

معنی سر خاد - جستجوی لغت در جدول جو

سر خاد
بی اجازه، خودسرانه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سر دادن
تصویر سر دادن
چیزی را در جای صاف و هموار لغزاندن و به جلو راندن، لغزاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سر دادن
تصویر سر دادن
سر باختن، جانبازی کردن، دادن سر در راه کسی، رها کردن، ول کردن، آزاد ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرخ باد
تصویر سرخ باد
باد سرخ، نوعی بیماری پوستی که به وسیلۀ میکروب استرپتوکک تولید می شود و از عوارض آن سرخی و تورم پوست بدن به ویژه گونه ها است، بادشنام، بادژ، بادرو، بادر، باد دژنام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرچکاد
تصویر سرچکاد
چکاد، سرکوه، بالای کوه، قله برای مثال دغ بود سرچکاد تو چون طاس / دیو را زاو همیشه هست هراس (عمید لومکی - لغتنامه - سرچکاد)
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
دهی از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند. دارای 107 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات، کنجد. شغل اهالی زراعت، قالیچه بافی، مالداری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی از دهستان عربخانه بخش شوسف شهرستان بیرجند. دارای 399تن سکنه است. آب از قنات است. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
آه سرد. نالۀ سرد:
همان شهر ایرانش آمد بیاد
همی برکشید از جگر سرد باد.
فردوسی.
چو گفتار موبد بیاد آمدش
ز دل بر یکی سرد باد آمدش.
فردوسی.
چو از پندهای تو یاد آورم
همی از جگر سرد باد آورم.
فردوسی.
برآرم سرد بادی زین دل ریش
نمایم باد را حال دل خویش.
(ویس و رامین).
همه شهر با گریه و سرد باد
خروشان گرفته قبای قباد.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(سُ)
نام مرضی است. (آنندراج). و رجوع به سرخ باده شود
لغت نامه دهخدا
(حُ مَ کَ دَ)
جان فدا کردن. سر را تسلیم کردن:
بهر عیسی جان سپارم سر دهم
صد هزاران منتش بر جان نهم.
مولوی.
، شروع کردن: دوباره گریه را سر داد، رها کردن و گذاشتن. (آنندراج). گذاشتن و رها کردن جانوران و غیره. (غیاث). یله کردن. رها کردن. ول کردن:
دارید سر ای طایفه دستی بهم آرید
ورنه سرتان دادم خیزید معافید.
سنایی.
عطار چو مرغ تست او را
سرنتوانی ز آشیان داد.
عطار.
چون آدم را سر به این وحشت سرای دنیا در دادند. (مرصاد العباد).
صبا ز لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را.
حافظ.
پروا نمیکنی و بهر کس که دل دهم
چون بیندم بداغ تو سر میدهد مرا.
بابافغانی.
، پس از مبادلۀ چیزی با چیزی مبلغی پرداختن تا قیمت آن دو چیز معادل شود. (یادداشت مؤلف) ، آتش دادن بندوق و توپ را. (غیاث). سردادن تفنگ خصوصاً، دمیدن افسون و مانند آن، تیز زدن و گوزیدن و بسبب اشتراک معانی قباحتی در این لفظ بهم رسیده. (آنندراج).
- آب سر دادن، در تداول عامه، جاری ساختن آب.
- امثال:
پندش ده و پندش ده
پند نپذیرفت سرش ده.
گرگ را گرفتند پندش دهند، گفت سرم دهید که گله رفت
لغت نامه دهخدا
(سِرر)
موضعی است به نجد. (منتهی الارب). جایگاهی است به نجد در دیار اسد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سَ چَ)
بالای پیشانی، چه چکاد پیشانی را گویند. (برهان) (از آنندراج). تارک سر، چه چکاد بالای پیشانی و سرچکاد بالاتر از آن. (رشیدی). ام الرأس. (مهذب الاسماء). قمّه. (السامی) :
دغ بود سرچکاد او چون طاس
دیو را زو بود همیشه هراس.
عمید لومکی (از رشیدی).
رجوع به چکاد شود
لغت نامه دهخدا
(بِ سَ رِ خُ)
بسر خویش. بمعنی بر سر خود. (آنندراج). رجوع به بر سر خود و بسر خویش شود
لغت نامه دهخدا
(سَ رِ)
کنایه از بالین. (آنندراج). کنار قبر. کنار گور. سر گور:
چون شمع سر خاک شود سایۀ یارم
پیشانی خورشید شود شمع مزارم.
ملا زمانی هروی (از آنندراج).
به نگاهی دل سرگشتۀ ما را دریاب
به چراغی سر خاک شهدا را دریاب.
صائب.
- سر خاک رفتن، برای فاتحه خواندن بر سر قبر مرده رفتن
لغت نامه دهخدا
چیزی که پر از باد است دمیده متورم نفخ کرده توپ پر باد، متکبر مغرور پر ادعا: کله پرباد، پر از خودستایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خار
تصویر پر خار
که خار بسیار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه خان
تصویر سه خان
خانه سوم از نرد سه گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرچکاد
تصویر سرچکاد
بالای پیشانی
فرهنگ لغت هوشیار
بیماریی است عفونی که علامت مشخص آن عفونی پوستی خیز دار سرخ رنگ در قسمتی از صورت (بخصوص در ناحیه بین زاویه داخلی چشم و بینی و لبها) میباشد. عامل مولد این مرض استرپتوکوک است که جزو باکتری های کروی گرم مثبت است و در زیر ذره بین بیشتر شکل زشته یا زنجیر را دارد. این میکروب در هوا و آب و خاک و همچنین روی پوست و مخاط دهان و حتی اثنا عشر انسان زندگی میکند و بمحض آنکه موقع مناسب یابد شروع به فعالیت و تولید نا خوشی مینماید. تب حاصل از آن ممکن است تا 40 و 41 درجه برسد حمره مبارکه باد مبارک باد دژنام باد سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر چکاد
تصویر سر چکاد
پیش سر بالای پیشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر خور
تصویر سر خور
آنکه همسرش پیش از وی فوت کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر دادن
تصویر سر دادن
لغزاندن جان را فدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر آزاد
تصویر سر آزاد
نجات یافته: عاقل سر آزاد از آن ورطه بیرون آمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر آمد
تصویر سر آمد
کسی که از همگنان بالاتر است حایز اولین درجه ممتاز برگزیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خرد
تصویر پر خرد
بسیار زیرک و عاقل پر عقل پر شعور مقابل کم خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرآزاد
تصویر سرآزاد
نجات یافته
فرهنگ فارسی معین
چیزی مازاد در معامله دادن، نزول دادن، اضافه بار
فرهنگ گویش مازندرانی
نخی که برای بستن کیسه به کار رود، محل اولین انشعاب آب در
فرهنگ گویش مازندرانی
پیروز، غالب، قویتر، برتر
فرهنگ گویش مازندرانی
محله ای در گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی
پرخور، شکم باره
فرهنگ گویش مازندرانی
پرخواب
فرهنگ گویش مازندرانی
بی خود، بیهوده، عبث
فرهنگ گویش مازندرانی
آن که طبعی دارد
فرهنگ گویش مازندرانی
سر در گم
فرهنگ گویش مازندرانی